۱۲ آبان ۱۳۸۹

شخصیت های شاهنامه، سَمبُل های مهری

«... نخستین ایزد مینوی که پیش از دمیدن خورشید جاودانه تیز اسب، بر فراز کوه البرز برآید. از آنجاست که آن مهر بسیار توانا بر همه خانمان های ایرانی بنگرد. درود بر مهر فراخ چراگاه، آن هزار گوش و ده هزار چشم. تویی شایسته نیایش. تویی برازنده نیایش در خانمان مردمان.» [اوستا – مهریشت – کرده 4 و 23]

در تاریخ ایران آیین مهر همواره یکی از کهن ترین آیین ها بوده است. آئینی که سرتاسر جهان را پیمود و تأثیراتی بس شگرف بر زندگی و دین مردمان گذاشت. از مشخصه های این آیین می توان به خودسازی تن و روان در افراد اشاره کرد. آیین مهر آیینی بود که هرکس توان دوام آوردن در آن را نداشت. در برخی مراحل افراد آن را به خاطر دشواری هایش رها می کردند. آیین مهر 7 گامه داشته است که در این نوشتار به اختصار به برخی گامه ها پرداخته می شود. در نخستین گامه فرد را «کلاغ» می نامیدند. استفاده از واژه ها و القابی که پشت آن فلسفه ای نهفته است از ویژگی های این آیین می باشد. برای مثال همین کلاغ؛ در نخستین گامه فرد باید خود واقعی اش را ببیند و کلاغ تنها پرنده ای است که تصویر واقعی خود را در آب می تواند ببیند. این مسأله نشان از این دارد که سرتاسر فرهنگ و آئین های ایرانی پر است از سمبل هایی که داستانی در پس خویش دارند. اولین نکته ای که سالک در این آیین فرا می گرفت «ادب» بود. همانطور که حافظ می گوید:

«قدم منه به خرابات جز به شرط ادب»

و «خرابات» در این مصراع همان مکانیست که مهریان در آن گردهم می آمدند. در گامه کلاغ فرد می آموخت که چه کسی است و برای چه در این آیین گام نهاده است. خان دوم «همسر» نامیده می شد. به گفته ترتولیان: مردان مجرد و زنان دوشیزه را برای خدمت، وقف میترا می کردند تا در مهرابه به سر برند. از سوی دیگر نظامی گنجوی در سروده های خود، آگاهی های ارزشمندی از این رسم مهرآیین به دست داده است که تا پرستشگاه قندهار گسترش داشت و دوشیزگان خدمتگزار را «عروس» می نامیدند:

عروسان بت روی در وی بسی / پرستنده بت شده هر کسی[اقبال نامه]

و نیز در آتشگاه سپاهان:

به آیین زرتشت و رسم مجوس / به خدمت در آن خانه چندین عروس[اسکندر نامه]

این «عروسان نادیده شوی» در کیش ترسایان به جای مانده اند و گونه خواهران راهبه ای درآمده اند که از زناشویی چشم پوشیده و خود را وقف عیسا می کردند. گامه سوم را «سرباز» می نامند و در این گامه است که فرد برای دیگر گامه ها پذیرفته می شود. سخت ترین گامه آیین مهر گامه سرباز است. در این گامه است که افراد مرگ را به چشم خود می بینند و شکار کردن حیوان های وحشی را می آموزند. در پایان این گامه فرد سوگند یاد می کند که در خدمت میترا خواهد بود و هیچ یک از آموزش ها را به بیرون درز نمی دهد. نوع سوگند نیز به این صورت بوده است که بر پیشانی سالک گردونه مهر (همان نشان معروف آلمان نازی) را داغ می کرده اند. این نشان یک نشان کاملاً آریایی بوده است و هر چهار گوش آن نماد یکی از آخشیج های طبیعت است. حافظ نیز در رابطه با این نوع داغ کردن چنین می گوید:

یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود / رقم مهر تو از چهره ما پیدا بود

همانطور که در بالا آمد این گامه از مهم ترین گامه ها بوده است. به طوری که در زمان هخامنشیان در گارد جاویدان شاهنشاهی از افرادی که این گامه را گذرانده بودند استفاده می شد. گامه چهارم «شیر مرد» نام دارد. در این گامه بیشتر آموزش های اخلاقی داده می شود و فرد از نظر روحی تقویت می شود. گامه پنجم «پارسی» نام دارد. گامه پارسی از وجوه رمزی - کنایه ای است که با طبیعت و رویاندن گیاهان پیوند دارد و میان پیروان کیش میترا، نشان آزادی و آزادگی بوده است. گامه ششم «پیک خورشید» است و در این گامه است که فرّ ایزدی بر سالک آشکار می شود و از نشانه های این گامه می توان به تازیانه، هاله و مشعل اشاره کرد. گامه هفتم یا گامه پایانی «پیر» یا «پدر» نام دارد. آخرین درجه آیین مهر است و از پیر با عنوان «پیر مغان» یاد می کنند. اینان تا روز مرگ رهبری آیین های مهری را می داشتند. همانطور که حافظ می گوید:

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود / سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

حلقه پیر مغانم ز ازل در گوش است / بر همانیم و بر همان خواهد بود

از تمام این گامه ها که بگذریم به شاهنامه حکیم فردوسی می رسیم. و این پرسش به وجود می آید که آیا رابطه ای بین این آیین کهن و شاهنامه فردوسی وجود دارد یا خیر؟ اول به این نکته می پردازیم که لقب فردوسی «حکیم» بوده است. حکیم به کسی گفته می شد که از حکمت و علوم زمان خویش آگاه بوده است. پس می توان چنین گفت که فردوسی خود کسی بود که از این آیین آگاهی داشته است. زیرا شاهنامه کتابی است که حکمت ایران باستان در آن نوشته شده است. و در سرتاسر شاهنامه خویش آن را به طرزی زیبا بیان کرده است.

رستم یکی از شخصیت های اصلی شاهنامه فردوسی است. نمادی از جوانمردی و پهلوانی و درویشی و در کل نمادی از انسان کامل است. رستم، همانطور که پدرش زال در جنگ رستم با افراسیاب می گوید، فرّ ایزدی دارد:

نگه کرد فرزند را زال زر / بدان نامبردار با زور و فرّ

ز شادی دل اندر برش بر تپید / که رستم بدان سان هنرمند دید

در خوان دوم رستم آب نمی یابد و از فرط تشنگی کلافه است. در این حین که با خدا راز و نیاز می کند به ناگاه میشی از کنار او می گذرد:

همانگه یکی میش نیکو سرین / بپیمود پیش تهمتن زمین

در فرهنگ ایرانی میش و عقاب نمادی از فرّ ایزدی هستند. این میش از طرف آناهیتا فرستاده می شود و رستم را به سمت دریاچه ای راهنمایی می کند.

«جم-شید»، نمودار خورشید یا جهان روشنایی بوده و تازش اژدها بر جم، نمونه ای است از تلاش اژدها برای ربودن فرّ ایزدی از جمشید. در خوان سوم جنگی بین رستم و اژدها روی می دهد؛ و رستم در این جنگ فرّ ایزدی خود را در مقابل نیرویی اهریمنی حفظ می کند. خوان چهارم زن جادوگرست. رستم با زنی زیبارو به میگساری می پردازد اما جالب اینجاست که این میگساری نه تنها هوش از سر رستم نمی برد بلکه بینش او را افزایش می دهد و پی می برد که این زن کیست و از او چه می خواهد. در واقع این خان غلبه حق بر باطل است.

در باب مذهب و آیین رستم بیش از هر منبع خود شاهنامه روشنگر است. در داستان رستم و اسفندیار ابیات و نشانه هایی آشکار بر مهری بودن رستم وجود دارد. اسفندیار در لشگرکشی به زابل برای جنگ با رستم وقتی از پیک خردمند می گوید اظهار امیدواری می کند که رستم با پذیرش درخواست او با وجود روشن خود اندیشه تاریک آنها را منوّر کند:

گر ایدون که آید به نزدیک ما / درخشان کند رای تاریک ما

به چربی دهد دست بند مرا / به دانش ببندد گزند مرا

و نیز در پیام خود به رستم او را نیک و نیکخواه می داند. نیک پیداست که نیکی و نیکخواهی از خصوصیات بارز مهریان بوده است:

همیشه همه نیکویی خواستی / به فرمان شاهان بیاراستی

اگر برشمارد کسی رنج تو / به گیتی فزون آید از گنج تو

از دیگر نشانه های مهری بودن رستم سوگند اسفندیار به خورشید و ماه است که بدین طریق رستم را تحت تأثیر قرار می دهد:

به خورشید و روشن روان زریر / به جان پدرم آن جهاندار شیر

که من زین پشیمان کنم شاه را / برافروزم این تیره گون ماه را

در رویارویی بهمن پسر اسفندیار با رستم برای پیغام گذاری نیز برترین نشانه از مهرپرستی رستم را شاهدیم، بهمن چهره او را به آفتاب رخشان صبحگاهی تشبیه می کند:

چنین گفت بهمن که این رستم است / و یا آفتاب سپیده دم است

برترین نماد ایزد مهر رستم است که هم به قول بهمن رخسار او چون آفتاب سپیده دم است و هم کار و کردار او نگاهداشت پیمانهاست.

دیگر نماد مهری بودن رستم خوان هفتم است. یعنی جایگاه دیو سپید که هفت کوه تیزنشیب بوده است. کیکاووس پس از نجات از بند ارژنگ در خوان ششم به رستم چنین می گوید:

پیش از آنکه دیو سپید از کشته شدن ارژنگ آگاه شود و سراسر این کوه و دشت پر از دیوان کینه خواه شود باید او را بکشی وگرنه همه رنج هایت بر باد می رود. از اینجا تا غاری که جایگاه دیو سپید است هفت کوه تیزنشیب وجود دارد و هر کوه را دیوان بسیار نگهبانی می کنند. پزشکانی که تیرگی چشم من و هم بندان مرا دیده اند گفته اند که به خون دل و مغز دیو سپید دگربار روشن و بینا می شود. رستم به شنیدن این سخن آهنگ رفتن می کند و از آفریننده خورشید یاری می طلبد:

گر ایدون که پشت آرد به خم / شما دیر مانید خوار و دژم

وگر یار باشد خداوند هور / دهد مر مرا اختر نیک زور

همه بوم و بر بازیابیم و تخت / به بار آید آن خسروانی درخت

رستم تنها بخشی از شاهنامه است که نمادهای مهری را در آن می توان یافت. سرتاسر شاهنامه پر از این نمادها و نشانه ها است. اگر زمانی باقی ماند به بررسی دیگر نمادهای مهری در شاهنامه می پردازیم.

یاری نامه:

1- شاهنامه حکیم فردوسی – چاپ مسکو

2- اصل و نسب دین های ایرانیان باستان – عبدالعظیم رضایی

3- دین مهری – فرانتز کومون – ترجمه احمد آجودانی

4- آیین میترا – مارتین ورمازرن – ترجمه بزرگ نادرزاد

5- حکمت خسروانی – هاشم رضی

6- پیامبر آریایی – امید عطایی فرد

7- نبرد خدایان – امید عطایی فرد

8- فرّ در شاهنامه – علیقلی اعتماد مقدم

9- نوشتاری از اصغر نهچیری